:)
سلام به همه ی اونایی که همیشه بهمون سر میزنن:)
دیشب پویا یهوگفت که پاش دردمیکنه وطبق معمول من کیسه ی آبگرم روآوردم تا مثل همیشه بعد 10دقیقه اثر کنه و گرفتگی عضلاتش روبه راه بشه ولی این برنامه تا صبح فردا ادامه داشت!!!! و نیمه های شب تبدیل به داد وبیداد شد. 2بار دیگه هم این مورد پیش اومده و اگه خاطر دوستان باشه کلی گریه و زاری راه انداختیم و عکس وسونو و آزمایش و آخرش مشخص شد مال رشد بچه است و تو این سن طبیعیه. به همین خاطر دیگه بطور کاملا جدی ازدکتر رفتن منصرف شده و دقیقه به دقیقه رو سرکردم. صبح زنگ زدم مرخصی گرفتم و به خاله راضیه هم اس دادم نیاد و حالشو ببره.
تا ظهر هم اوضاع با دراز کشیدن و نق نق و تکون ندادن پا به هییییچ وجه ادامه داشت و ساعتای 1دیگه زیر شکمشم گرفته که اینجامم درد میکنه! با آبجی زهرا تنها بودم . زنگ زدم به آژانس و بغل کرده بردم دکتر وبرگشت کلا بغلم بود و الان یه رقیه ی بدون کمر در حال تایپ میباشد! از اصل مطلب دورنشیم.... دکتر گفت که یه ذره عفونت ادرار داره(یه ذره روطبق آزمایشی که چند وقت پیش گرفته بودیم و با خودم بردم گفت) و ان پادردشم طبیعیه!!! وقتی میگم قدرت خدا ینی قددددررررتتتتتت خدااااا والا این چه چیزای طبیعی بود خداوندا آخه؟؟؟؟
خلاصه داروهاروگرفتیم و برگشتیم. الانم آروم آروم لنگان لنگان راه میره خداروشکر.
--------------------------------------------------------
7 روز دیگه تولدشه . هیچ برنامه خاصی نداریم! شاید یه جشن 3نفره گرفتیم...... :(
--------------------------------------------------------
این روزا کاملا معمولی میگذره ولی گاهی حتی نشستن تو خونه ی گرم و امن و آروم بهم لذتی میده که خدامیدونه
خدایا به خاطر همه ی چیزایی که دادی!!!!!!!!!!!!! شکر خخخخخخخخخخخ
و به خاطر همه ی چیزایی که ندادی چاکریم واقعا!!!! چه معنی میده:D عایا؟؟؟؟
خدایا همه ی بچه ها رو شیرین و سلامت نگه دار